چطور بی خیالی طی کنیم؟
تاریخ انتشار: ۹ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۶۲۳۴۸
بی خیالی طی کن! این جمله معروفی است که بین افراد مختلف هر روز تکرار میشود. عصر حاضر عصر تشویش و اضطراب بی پایان است؛ از ماندن در ترافیک روزانه تا دغدغه تامین معاش و قیمتهای بالای کالاهای مختلف؛ از ایستادن در صف اتوبوس تا توقف بیش از انتظار قطار مترو در یک ایستگاه؛ این موارد بخشی از استرسهای روزانه است که جملگی هر کدام روی اعصاب افراد رژه می روند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بی خیالی در روزگار ما شبیه به یک رویا شده است. اگر به کسی بگویید بیخیال باش، مثل این میماند که از او بخواهید در یک لیوان آب شنا کند! همه ما آن قدر غرق در زندگی و مشکلاتش هستیم که بی خیالی برایمان شبیه به یک مفهوم عجیبو غریب است.
بی خیالی چیست؟بی خیالی آن حسی است که سبب میشود فرد چیزی را که نمیتواند کنترل کند، رها کند. فرد بیخیال لزوما با تمام جزئیات کوچک روزانه اذیت نمیشود و این هنر را دارد که امور غیرقابلکنترل را رها کند و برای آنها عصبانی نشده، استرس نگیرد و دچار غم نشود.
شاید کلمه بیخیال دارای نوعی بار منفی باشد. ممکن است شما با شنیدن این کلمه به یاد کسی بیفتید که هیچ چیز در زندگی برای او اهمیت ندارد و زندگی خود را با بیتوجهی و بی خیالی نسبت به همهچیز میگذراند. اما بی خیالی را نباید به هیچ عنوان با بیتوجهی اشتباه گرفت. مثلا فکر کنید شخصی هیچ توجهی به وزن خود نداشته باشد و مدام در حال اضافه وزن و به خطر انداختن سلامتی خود باشد.
این شخص بی خیال نیست، بلکه بیتوجه است. شخص بی خیال اموری را که دخالتی در آنها ندارد رها میکند و همین نکته، کلید خوشبختی او میشود.
بی خیالی در زندگی را چگونه تجربه کنیم؟بی خیالی در زندگی آن هم در این دنیای مدرن، بیشتر شبیه به یک رویا میماند تا واقعیت. در این زمانه احتمالا بیشترین حسی که تجربه میکنیم استرس، اضطراب و نگرانی است. اگر پای صحبت دوستان آشنایان خود بنشینیم احتمالا میشنوید که لذتی از زندگی خود نمیبرند و مدام دچار نوعی نگرانی هستند.
۸ مورد از راههای بی خیالیزندگی جزئیات ناراحتکنندهای دارد که ما نمیتوانیم هیچ دخالتی در آنها داشته باشیم و کنترلشان از عهده ما خارج است؛ با این حال مدام روی مغز ما رژه میروند و ما را از چشیدن طعم لذتبخش زندگی باز میدارند.
1. ریشه کمال گرایی را در خود بخشکانیدهیچکس کامل نیست! این جملهای است که بارها شنیدهایم اما باز هم افرادی وجود دارند که تا پای جان برای رسیدن به کمال در همهچیز تلاش میکنند و از آن جایی که جمله ابتدای پاراگراف کاملا صحت دارد، در نهایت نمیتوانند به کمال مطلوب برسند. همین امر سبب میشود هیچگاه از خود راضی نباشند و خود را سرزنش کنند.
2. گاهی وقت خود را به بطالت بگذرانید!اگر فکر میکنید گاهی هیچ کاری نکردن باعث میشود آدم بیهوده و بیخاصیتی شوید؛ یا اگر هنگامی که هیچ کاری نمیکنید، مدام خود را سرزنش میکنید و عذاب وجدان میگیرید، بهتر است از این کار دست بردارید.
گاهی هیچ کاری نکردن و تنها برای خود بودن به شما کمک میکند تا آرامشی دریافت کنید که به بی خیالی شما کمک میکند. نگران بطالت نباشید. گاهی باید هیچ کاری نکنید تا در زمانهایی که کاری انجام میدهید، هم بهرهوری بالاتری داشته باشید و هم احساس آرامش بیشتری کنید.
3. عوامل استرسزا را شناسایی کنیداسترس آفت بی خیالی است. پس یک دفترچه بردارید و هر چیزی را که حس میکنید سبب استرس در شما میشود، یادداشت کنید؛ سپس با استفاده از این دفترچه تا جایی که ممکن است عوامل استرسزا را از خود دور کنید.
در عوض شناسایی کنید که چه عواملی سبب احساس شادی بی خیالی در شما میشوند؟ زمان بیشتری از وقت خود را به این عوامل اختصاص دهید و بی خیالی شیرینی را در زندگی خود تجربه کنید.
4. خشم خود را کنترل کنید تا رستگار شویدگاهی موقعیتهایی پیش میآید که نشان دادن واکنش درست را برای همه ما سخت میکند. همه ما در زندگی خود در این موقعیتها قرار میگیریم و خشم خود را طوری خالی میکنیم که احتمالا آخر ماجرا همه چیز به ضررمان تمام میشود.
شاید کنترل خشم در لحظه سخت باشد، اما شما میتوانید هنگام عصبانیت ۱۰ ثانیه سکوت کنید، نفسهای عمیق بکشید و سپس واکنش نشان دهید.
این کار، هم به شما کمک میکند تا کنترل خودتان و اوضاع را به دست بگیرید و هم در درازمدت سبب ایجاد حس بی خیالی در شما میشود.
یکی از سادهترین و در عین حال موثرترین روشها برای رها کردن اتفاقات ناگوار و بی خیالی، شکرگزاری است
5. تمرین کنید که شکستهای خود را بپذیریداحساس شکست در زندگی ناراحتکننده است. این را همه میدانند و تایید میکنند، اما مگر همین شکستها نبود که باعث شد برادران رایت تلاش خود را بیشتر کنند و هواپیما را اختراع کنند.
اگر آنها از شکستهای خود ناامید میشدند، قطعا در حال حاضر هواپیما اختراع شده بود؟ پس شکستهایتان را بپذیرید و با رها کردن اتفاقات گذشته و یک حس بیخیالی شیرین، منتظر موفقیتهای آینده خود باشید.
6. شکرگزار باشیدیکی از سادهترین و در عین حال موثرترین روشها برای رها کردن اتفاقات ناگوار و بی خیالی، شکرگزاری است. نوشتن چیزهایی که برای آنها شکرگزار هستید و تبدیل این کار به یک عادت روزانه، باعث میشود زندگی را به خود و اطرافیانتان راحتتر بگیرید، بی خیال باشید و قدردان زندگی خود شوید.
7. در لحظه زندگی کنیددر لحظه زندگی کردن بسیار سخت است. بیشتر ما یا در اتفاقات گذشته ماندهایم و حسرت آن را میخوریم. یا در اضطراب شدیدی برای آینده نامعلوم خود هستیم. هر ۲ اینها سبب میشود اکنون خود را از دست بدهیم و حس استرس و اضطراب زندگی ما را فرا بگیرد.
اما اگر میخواهیم به یک نوع بی خیالی از جنس آسودگی و آرامش برسیم، یکی از بهترین راهکارها، رها کردن گذشته و آینده و زندگی در اکنون است.
بی خیالی در امور غیر قابل کنترل، به شما کمک میکند تا زندگی شادتر و سالمتری را تجربه کنید
اهمیت بی خیالیشما بهتر از ما میدانید که فکر کردن به برخی از اتفاقات زندگی که از کنترل ما خارج هستند، تا چه اندازه وقت، انرژی و حس آرامش را از زندگی ما میگیرند. همه این عوامل سلامت جسم و روان ما را تحت تاثیر قرار میدهد؛ بهطوریکه با فکر و خیال بیش از حد به آنها ممکن است حتی آینده خود را نابود کنیم.
پس اهمیت بی خیالی و رها کردن این اتفاقات اینجا بیشتر از هر زمان دیگری مشخص میشود. بی خیالی در امور غیر قابل کنترل، به شما کمک میکند تا زندگی شادتر و سالمتری را تجربه کنید.
لبخند زدن و خندیدن را تمرین کنید
مسائل را کمتر جدی بگیرید
تمرکز خود را از روی گذشته بردارید
با کسانی معاشرت کنید که باانگیزه و پرامید هستند
شادیهای کوچک خود را جشن بگیرید
نادیده نگرفتن آسیبها، عصبانیت و مشکلات، باعث میشود این دلخوریها در رفتار و کلامتان هم نمود پیدا کند.
زمانی که نسبت به آسیبها واکنشی نشان ندهید، پس از گذشت چند مدت، از اینکه دیگران نسبت به هر آسیب یا آزاری واکنش نشان میدهند متعجب خواهید شد و رفتارشان را غیر منطقی میبینید.
یادتان باشد که در این مواقع، اگر بخواهید جواب طرف مقابلتان را بدهید، با هر ضربهای که به او میزنید، یک ضربه هم به خودتان می زنید.
ببخشید تا آرامش داشته باشیدبخشیدن دیگران به معنی فراموش کردن اشتباه آنها نیست؛ به این معنی است که با وجود اینکه میدانید در حق شما چه اشتباهاتی انجام دادهاند، نسبت به آنها بی تفاوت هستید و دیگر نمیخواهید با فکر کردن به آنها، خودتان را آزار دهید.
اگر نتوانستیم بی خیال باشیم چه کار کنم؟
باید احساس خودتان را به درستی بشناسید. در خیلی از مواقع ما عصبانی نیستیم، بلکه دلخوریم و بالعکس.
اگر نتوانستید بعد از هر اتفاقی بی خیال باشید، هیچ اشکالی ندارد! باید بپذیرید که در حال حاضر، برای اینکار آماده نیستید و به گذشت زمان نیاز دارید.
میتوانید با کسی که شما را ناراحت کرده، در زمان و مکان مناسبی صحبت کنید یا اگر آن شخص حرف شما را نمیفهمد و صحبتتان تاثیری بر روی او نگذاشت، با یک فرد آگاه یا مشاور در این باره صحبت کنید.اینکار حتی ممکن است به این کمک کند که او را ببخشید و خودتان را رها کنید.
قبول کردن اتفاقات هم بخشی از بی خیال بودن است. به خودتان بگویید این اتفاق افتاده، حالا چه باید بکنم؟ آیا میتوانم بدون هیچ مشکلی بی خیال باشم یا برای بی خیال بودن باید کاری انجام دهم؟
بیشتر بخوانید: احتمال ابتلا به آسم در کودکان به دنبال مواجهه با آلودگی هوا/ چرا کاهش وزن ناگهانی خطرناک است؟271 35
کد خبر 1724975منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: شما کمک کردن اتفاقات بی خیالی بی خیالی زندگی خود رها کردن هیچ کاری شکست ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۶۲۳۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
میل مضر تکیهزدن بر رأس هرم
الپرت در مقدمه کتابش مینویسد: زمانی تمام فکر و ذکرم این بود که روزی به بزرگی و برتری برسم جوان که بودم فکر میکردم برتری یعنی داشتن ثروت و دنبال راهی بودم که حسابی پولدار شوم. اولین راهی که به ذهنم رسید این بود که بروم سراغ کارگزاری بورس، با اینکه زیاد از آن سر درنمیآوردم مدتی بعد،شیفته ورزش شدم وتصمیم گرفتم برای ثروتمند شدن ورزشکاری مشهور شوم. رویایم این بود که بازیکن حرفهای بسکتبال باشم، بعد هم نوبت به تنیس و بیسبال رسید اما هیچوقت در هیچکدام از این رشتهها استعداد کافی نداشتم.سالهای پایانی دبیرستان و سالهای ابتدایی کالج، رفتهرفته دیگر برتری را بیشتر در شهرت میدیدم تا ثروت. اول دلم میخواست داستاننویسی با شهرت جهانی شوم و جوایز را درو کنم. وقتی فهمیدم دستیابی به این هدف چقدر سخت است و چون به اشتباه تصور میکردم کار آکادمیک ثبات بیشتری دارد، تحصیلاتم را در مقطع فوقلیسانس و دکترا ادامه دادم؛ امیدوار بودم از آن استادان دانشگاه مشهوری شوم که برای سخنرانی از این سر جهان به آن سر جهان دعوت میشوند. در مقایسه با برنامههای شغلی پیشینم، به این هدف نزدیکتر شدهام اما لزوما راضیتر یا شادتر نیستم. فکر میکنم دلیلش این است که هرچند این اهداف مختلف ارزشهای گوناگونی در زندگیمان دارند همگی در پی انگیزهای واحد شکل میگیرند؛ اینکه عضو طبقه برگزیده جامعه شویم و بر رأس هرم اجتماعی تکیه بزنیم.در چند سال گذشته به این باور رسیدهام که میل به تکیهزدن بر رأس هرم برای خودمان، روابطمان، جوامعمان و سیارهمان و حتی برای کسانی که موفق میشوند خودشان را به آن بالا برسانند، میلی شدیدا مضر است. بنابراین، در حد توانم شروع کردم به مبارزه با این انگیزهها. ادعا نمیکنم که چشم و دل سیر شدهام و دیگر برایم هیچ جذابیتی ندارند. اتفاقا دارند. خوب هم دارند. نمیدانم روزی میرسد که سوار هواپیما شوم و دیگر حسرت نشستن در قسمت درجه یک هواپیما را نداشته باشم یا به رویدادی بروم و حسرت نخورم که کاش جای یکی از مشاهیر روی صحنه بودم، البته هنوز هم تا آنجا که بتوانم ورزش میکنم و مینویسم. چیزی که مرا مردد کرده این نیست که کار خوبی را به خاطر نفس آن کار یا حتی جذابیت برنده شدن انجام دهم، بلکه تردیدم بابت نظمی اجتماعی است که استعدادهایمان را میگیرد و تبدیلشان میکند به میل مفرط به یافتن جایگاهی در رأس سلسله مراتبهای رقابتی. در واقع چنان که در این کتاب نیز به آن خواهم پرداخت به این باور رسیدهام که تلاشهای شخصیمان برای رسیدن به برتری و چهبسا از آن نیز مهمتر نظامهای اجتماعی نابرابری که به این تلاشها دامن میزنند مبنای بخش بزرگی از مشکلات جهانمان هستند.در این کتاب این مشکلات را با جزئیات شرح خواهم داد اما برای اینکه منظورم را دقیقتر متوجه شوید یکی از تناقضهای بنیادین وضع کنونیمان را در نظر بگیرید. در جهان ما فراوانی است اما کافی نیست. ما در دل فراوانی زندگی میکنیم و ظرفیت تولید بیسابقهای داریم، ولی همچنان میلیاردها نفر غذا پوشاک و مراقبتهای بهداشتی و درمانی مناسب ندارند. از اینرو در جهانی که روی هم رفته ۳۹۹.۲تریلیون دلارثروت دارد بیش از ۳.۴میلیارد نفر همچنان باروزی کمتراز۵.۵۰دلارصبح رابه شب میرسانند و سالانه ۳۴.۵میلیون نفر بر اثر کمبود امکانات بهداشتی و درمانی و حدود ۹میلیون نفر دراثرگرسنگی میمیرند.
در ضمن با اینکه امروزه بیشتر کارهای حیاتی ما را دستگاهها انجام میدهند، اوقات فراغت چندانی نداریم. جمعیت انسان در این کره خاکی ازهمیشه بیشتراست اما بازهم بسیاری ازماتنهاییم.ازقرنهاحکمت وپیشرفتهای علمی برای شادکامی بیشتر برخورداریم، ولی همچنان از اضطراب و افسردگی در عذابیم. در حقیقت علاوه برافزایش تعداد مبتلایان به افسردگی، متوسط تعداد سالهایی که افراد به گفته خودشان، گرفتار افسردگیاند نیز رو به افزایش است. ما میتوانیم به هر جای این زمین، اعماق اقیانوسها و حتی به فضا سفر کنیم اما همین ابزارهای کاوشگر، پایداری سیارهمان را به خطر میاندازند. هر سال نزدیک به دو برابر ظرفیت بازسازی زمین منابعش را مصرف میکنیم.این جریانها همه به هم مرتبطند. وقتی در جهانی زندگی میکنیم که برخی بیش از اندازه ثروتمند و بسیاری بهشدت فقیرند، فشاری عظیم وادارمان میکند خودمان را به اوج برسانیم وگرنه به قعر سقوط خواهیم کرد.در چنین جهانی آینده ما را مضطرب و اوضاع افسردهمان میکند، با همتایانمان بیگانه میشویم و اگر حس کنیم تنها راه بقایمان آسیب رساندن به محیطزیست است، این کار را با بیاعتنایی انجام خواهیم داد.چنین نیست که برای رسیدن به جهانی بهتر برای همه صرفا به متفکران بیشتر نیاز داشته باشیم، بلکه نیازمند متفکران خوب بیشتری هستیم. پس به جای اینکه منابع را (شامل احترام و توجه) فقط روی اقلیتی کوچک متمرکز کنیم، باید همه با هم همکاری جمعی مستمری داشته باشیم. میدانیم که کار سادهای نیست و مستلزم آموزش درست و نهادهای مناسب با ماهیتی آشکارا مبتنی بر همبستگی و سلسله مراتبی است که سرکوبگرانه نباشد. بیتردید از اشتباه گریزی نیست اما ساختن زندگی خوب و بسنده برای همه ارزشش را دارد. باهم خوب باشیم و مایحتاج کافی در اختیار هم بگذاریم از هم خواسته زیادی نداشته باشیم و زیادی برای خودمان نخواهیم. برای شکوفایی بشر همین کافی است.